كتاب : تفسير الميزان ج 4 ص 228
نويسنده : علامه طباطبايى
گفتارى در كيفيت تناسل طبقه دوم از انسان(فرزندان بلا فصل آدم - ع
-)
تناسل طبقه اول انسان، يعنى آدم و همسرش از راه ازدواج بوده است كه نتيجهاش متولد شدن پسران و دخترانى و به عبارت ديگر خواهران و برادرانى گرديده است و در اين باره بحثىنيست، بحث در اين است كه طبقه دوم بشر يعنى همين خواهران و برادران چگونه و با چهكسى ازدواج كردهاند؟آيا ازدواج در بين خود آنان بوده و يا به طريقى ديگر صورت گرفتهاست؟از ظاهر اطلاق آيه شريفه زير كه مىفرمايد:
"و بث منهما رجالا كثيرا و نساء..."
بهبيانى كه گذشتبر مىآيد كه در انتشار نسل بشر غير از آدم و همسرش هيچ كس ديگرىدخالت نداشته، و نسل موجود بشر منتهى به اين دو تن بوده و بس، نه هيچ زنى از غير بشردخالت داشته، و نه هيچ مردى، چون قرآن كريم در انتشار اين نسل تنها آدم و حوا را مبدادانسته، و اگر غير از آدم و حوا مردى يا زنى از غير بشر نيز دخالت مىداشت، مىفرمود: "و بثمنهما و من غيرهما"، و يا عبارتى ديگر نظير اين را مىآورد تا بفهماند كه غير از آدم و حواموجودى ديگر نيز دخالت داشته و معلوم است كه منحصر بودن آدم و حوا در مبدايت انتشار نسل،اقتضا مىكند كه در طبقه دوم ازدواج بين خواهر و برادر صورت گرفته باشد.
و اما اينكه چنين ازدواجى در اسلام حرام است و بطورى كه حكايتشده در سايرشرايع نيز حرام و ممنوع بوده ضررى به اين نظريه نمىزند، براى اينكه تحريم حكمى استتشريعى، كه تابع مصالح و مفاسد است، نه حكمى تكوينى(نظير مستى آوردن شراب) و غيرقابل تغيير، و زمام تشريع هم به دستخداى سبحان است، او هر چه بخواهد مىكند و هرحكمى بخواهد مىراند، چه مانعى دارد كه يك عمل را در روزى و روزگارى جايز و مباحكند، و در روزگارى ديگر حرام نمايد، در روزى كه جز تجويزش چارهاى نيست تجويز كند ودر روزگارى ديگر كه اين ضرورت در كار نيست تحريم كند، ازدواج خواهر و برادر را در روزگارى كهتجويزش باعثشيوع فحشا و جريحهدار شدن عفت عمومى نمىشود تجويز كند و در روزگارى ديگركه باعث اين محذور مىشود تحريم كند.
خواهى گفت كه تجويز چنين ازدواجى هم مخالف با فطرت بشر و همچنين، مخالف باشرايع انبيا است كه آن نيز طبق فطرت است، همچنان كه خداى عز و جل فرموده:
"فاقم وجهك للدين حنيفا فطرت الله التى فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله ذلك الدين القيم" (1)
و حاصل مفاد آيه اين است كه شرايع الهى همه مطابق با فطرت است و دين پايدار هم دينى استكه چنين باشد.
در پاسخ مىگوئيم: اين سخن كه ازدواج خواهر و برادر منافى با فطرت باشد درست نيست و فطرت چنين ازدواجى را صرفا به خاطر اينكه ازدواج خواهر و برادر است نفىنمىكند و از آن تنفر ندارد، بلكه اگر نفى مىكند و اگر از آن تنفر دارد براى اين است كهباعثشيوع فحشا و منكرات مىشود و باعث مىگردد غريزه عفتباطل گردد و عفتعمومى لكهدار شود.
و پر واضح است كه شيوع فحشا بوسيله ازدواج خواهر و برادر در زمانى است كهجامعه گستردهاى از بشر وجود داشته باشد و اما در روزگارى كه در تمامى روى زمين غير ازچند پسر و چند دختر از يك پدر و مادر وجود ندارند و از سوى ديگر مشيتخداى تعالى تعلقگرفته كه همين چند تن را زياد كند، و افرادى بسيار از آنان منشعب سازد، ديگر عنوان فحشابر چنين ازدواجى منطبق و صادق نيست.
پس اگر انسان امروز از چنين تماس و چنين جماعى نفرت دارد به خاطر علتى است كهگفتيم، نه اينكه به حسب فطرت از آن متنفر باشد، به شهادت اينكه مىبينيم مجوسيان در قرنهائىطولانى(بطورى كه تاريخ ذكر مىكند)ازدواج بين خواهر و برادر را مشروع مىدانستند و از آنمتنفر نبودند و هم اكنون بطور قانونى در روسيه(بطورى كه نقل شده)و نيز بطور غير قانونى يعنىبه عنوان زنا در اروپا انجام مىشود.
يكى از عادات كه در اين ايام در ملل متمدن اروپا و آمريكا معمول است اين استكه دوشيزگان قبل از ازدواج قانونى و قبل از رسيدن به حد بلوغ سنى ازدواج، بكارت خود را زايلمىسازند و آمارى كه در اين باره گرفته شده به اين نتيجه رسيده كه بعضى از اين افضاها ازناحيه پدران و برادران دوشيزگان صورت مىگيرد.
بعضىها گفتهاند: اينگونه ازدواج با قوانين طبيعى يعنى قوانينى كه قبل از پيدايشمجتمع صالح در بشر به منظور سعادتش، در انسانها جارى بوده نمىسازد، زيرا اختلاط و انسىكه در بين افراد يك خانواده برقرار است غريزه شهوت و عشق ورزى و ميل غريزى را در بينخواهران و برادران باطل مىكند، و به قول مونتسكيو حقوقدان معروف در كتابش روح القوانين:
"علاقه خواهر برادرى غير از علاقه شهوانى بين زن و مرد است"ليكن اين سخن درست نيست.
اولا: به همان دليلى كه خاطرنشان كرديم و ثانيا: به فرض هم كه قبول كنيم منحصر در مواردمعمولى است، نه در جائى كه ضرورت آن را ايجاب كند، يعنى قوانين وضعى طبيعى نتواندصلاح مجتمع را تامين كند كه در چنين صورتى چارهاى جز اين نيست كه قوانين غير طبيعىمورد عمل قرار گيرد و اگر قرار باشد بطور كلى جز قوانين طبيعى پذيرفته نشود، بايد بيشتر قوانينمعمول و اصول داير در زندگى امروز هم دور ريخته شود، (در متن عربى كلمه"لا"در جمله "بما لا تكون"غلط است).
بحث روايتى(در باره خلقت آدم، صله رحم و...)
در كتاب توحيد از امام صادق ع روايتى آورده كه در ضمن آن به راوىفرموده: شايد شما گمان كنيد كه خداى عز و جل غير از شما هيچ بشر ديگرى نيافريده، نه، چنيننيست، بلكه هزار هزار آدم آفريده كه شما از نسل آخرين آدم از آن آدمها هستيد (2) .
مؤلف قدس سره: ابن ميثم نيز در شرح نهج البلاغه خود حديثى به اين معنا از امام باقرع نقل كرده (3) و صدوق نيز همان را در كتاب خصال خود آورده (4) .
و در خصال از امام صادق ع روايت آورده كه فرمود: خداى عز و جل دوازدههزار عالم آفريده كه هر يك از آن عوالم از هفت آسمان و هفت زمين بزرگتر است و هيچيك ازاهالى يك عالم به ذهنش نمىرسد كه خداى تعالى غير عالم او عالمى ديگر نيز آفريده باشد (5) .
و در همان كتاب از امام باقر ع روايت كرده كه فرمود: خداى عز و جل درهمين زمين از روزى كه آن را آفريده، هفت عالم خلق كرده(و سپس بر چيده)و هيچيك ازآن عوالم از نسل آدم ابو البشر نبودند و خداى تعالى همه آنها را از پوسته روى زمين آفريد و نسلى رابعد از نسل ديگر ايجاد كرد و براى هر يك عالمى بعد از عالم ديگر پديد آورد تا در آخر آدمابو البشر را بيافريد و ذريهاش را از او منشعب ساخت... (6) .
و در نهج البيان شيبانى از عمرو بن ابى المقدام از پدرش ابى المقدام روايت آورده كهگفت: من از امام ابى جعفر ع پرسيدم: خداى عز و جل حوا را از چه آفريد؟ فرمود: اينمردم در اين باره چه مىگويند؟عرضه داشتم: مىگويند او را از دندهاى از دندههاى آدمآفريد، فرمود: دروغ مىگويند، مگر خدا عاجز بود كه او را از غير دنده آدم خلق كند؟عرضهداشتم: فدايتشوم پس او را از چه آفريد؟فرمود: پدرم از پدران بزرگوارش نقل كرده كه گفتند:
رسول خدا(ص)فرمود: خداى تبارك و تعالى قبضهاى(مشتى)از گل را قبضهكرد و آن را با دست راستخود مخلوط نمود(كه البته هر دو دست او راست است)و آنگاه آدمرا از آن گل آفريد و مقدارى زياد آمد حوا را از آن زيادى خلق كرد (7) .
مؤلف قدس سره: نظير اين روايت را مرحوم صدوق از عمر و نامبرده نقل كرده و در اينميان رواياتى ديگر نيز هست كه دلالت دارد بر اينكه حوا را از پشت آدم يعنى از كوتاهترينضلع او(كه سمت چپ او است)خلق كرده و همچنين در تورات در فصل دوم از سفر تكوينچنين آمده، ليكن هر چند چنين چيزى فى نفسه مستلزم محال عقلى نيست، اما آيات كريمهقرآن از چيزى كه بر آن دلالت كند خالى است (8) .
و در احتجاج از امام سجاد ع آمده كه در حديثى و گفتگوئى كه با مردىقرشى داشته سخن بدينجا رسانده كه: "هابيل"، با"لوزا"خواهر همزاى"قابيل"ازدواج كرد و" قابيل"با"اقليما"، همزاى هابيل، راوى مىگويد: مرد قرشى پرسيد: آيا هابيل و قابيلخواهران خود را حامله كردند؟فرمود: آرى، مرد عرضه داشت: اينكه عمل مجوسيان امروزاست، راوى مىگويد: حضرت فرمود: مجوسيان اگر اين كار را مىكنند و ما آن را باطلمىدانيم براى اين است كه بعد از تحريم خدا آن را انجام مىدهند، آنگاه اضافه نمود: منكراين مطلب نباش براى اينكه درستى اين عمل در آن روز و نادرستيش در امروز حكم خدا استكه چنين جارى شده، مگر خداى تعالى همسر آدم را از خود او خلق نكرد؟در عين حالمىبينيم كه او را بر وى حلال نمود، پس اين حكم شريعت آن روز فرزندان آدم و خاص آنانبوده و بعدها خداى تعالى حكم حرمتش را نازل فرمود... (9) .
مؤلف قدس سره: مطلبى كه در اين حديث آمده موافق با ظاهر قرآن كريم و هم موافقبا اعتبار عقلى است، ولى در اين ميان روايات ديگرى است كه معارض با آن است و دلالتدارد بر اينكه اولاد آدم با افرادى از جن و حور كه برايشان نازل شدند ازدواج كردند، (و اينروايات با اعتبار عقلى درست در نمىآيد، زيرا خلقت جن و حوريان بهشتى مادى نيست و غيرمادى نمىتواند فرزند مادى بزايد)و خواننده محترم از آنچه گذشتحق مطلب را دريافت نمود.
پىنوشتها:
1) "سوره روم آيه 30"
2) توحيد ص 277 ح 2 طبع طهران.
3) شرح نهج البلاغة ابن ميثم ج 1 ص 173.
4) خصال ج 2 ص 652 ح 54.
5) خصال ج 2 ص 639 ح 14.
6) خصال ج 2 ص 358 ح 45.
7) تفسير برهان ج 1 ص 336 ح 10.
8) علل الشرايع ج 1 ص 17 ب 17 ح 1.
9) احتجاج طبرسى ج 2 ص 44 طبع نجف.