دلم را چون اناري كاش يك شب دانه مي كردمبه دريا مي زدم در باد و آتش خانه مي كردمچه مي شد آه اي موساي من، من هم شبان بودمتمام روز و شب زلف خدا را شانه مي كردمنه از ترس خدا، از ترس اين مردم به محرابماگر مي شد همه محراب را ميخانه مي كردماگر مي شد به افسانه شبي رنگ حقيقت زدحقيقت را اگر مي شد شبي افسانه مي كردمچه مستي